نوشتار پیش رو در صدد بررسی دیدگاه ملاصدرا در خصوص وجوه تمایز عارف از پیامبر و سنجش دیدگاه دکتر سروش و همفکران وی در مساله یکسان انگاری پیامبر و عارف است. از نظر سروش گوهر اساسی وحی و تجارب عرفانی امری مشترک است با این تفاوت که پیامبر بر خلاف عارف در پی تجربه دینی خویش مسئولیت جدیدی را احساس می نماید که همان مفهوم نبوت وی محسوب می شود. ...
بیشتر
نوشتار پیش رو در صدد بررسی دیدگاه ملاصدرا در خصوص وجوه تمایز عارف از پیامبر و سنجش دیدگاه دکتر سروش و همفکران وی در مساله یکسان انگاری پیامبر و عارف است. از نظر سروش گوهر اساسی وحی و تجارب عرفانی امری مشترک است با این تفاوت که پیامبر بر خلاف عارف در پی تجربه دینی خویش مسئولیت جدیدی را احساس می نماید که همان مفهوم نبوت وی محسوب می شود. در حوزه تفکر حکمت متعالیه عارفان حقیقی، جایگاه رفیعی دارند؛ اما این به معنای همطرازی آنها با مقام شامخ نبوت نیست. ملاصدرا معتقد است پیامبر در قوس نزول (جایگاه وحی الهی) یگانه بوده و هیچ عارف و اساسا موجودی در این قوس حضور ندارد. اما در قوس صعود که همان جایگاه معرفتی نبی و عارف است؛ این دو در مکاشفه و شهود عالم خیال و عقل با یکدیگر اشتراک دارند؛ با این تفاوت که شهود پیامبر از عوالم عقلی، به جهت ورزیدگی اخلاقی و شرعی نفس و قوای نفسانی ایشان و اتم اشتداد وجودی و کمالی آن در فرایند وحدت نفس با آگاهی و ادراکات، قرین تاثیر و تاثر عوامل و شرایط درونی و بیرونی پیامبر و بروز ابهام و عدم وضوح نیست. در نتیجه وجهی برای بروز دخل و تصرف و دستکاری قوای نفسانی پیامبر در فرایند دریافت چه در قوس صعود و چه در قوس نزول وجود نخواهد داشت.
محمد حسن یعقوبیان*
چکیده
پس از آن که فارابی با تکیه بر جایگاه یک فیلسوف به طرح مسئله وحی پرداخت و در واقع به برخورد فلسفی با وحی رو آورد، بر اساس مبانی فلسفی مشاء طرحی نو در انداخت که پارادایم و چهار چوب کلی آن مورد پذیرش فیلسوفان پس از خودش قرار گرفت. نقش کانونی وحی ابن سینا را برآن داشت تا به عنوان وارث اندیشههای فارابی چنین ...
بیشتر
محمد حسن یعقوبیان*
چکیده
پس از آن که فارابی با تکیه بر جایگاه یک فیلسوف به طرح مسئله وحی پرداخت و در واقع به برخورد فلسفی با وحی رو آورد، بر اساس مبانی فلسفی مشاء طرحی نو در انداخت که پارادایم و چهار چوب کلی آن مورد پذیرش فیلسوفان پس از خودش قرار گرفت. نقش کانونی وحی ابن سینا را برآن داشت تا به عنوان وارث اندیشههای فارابی چنین نحوه از مواجهه با مسئله وحی را بپذیرد. اهمیت این نحوه از مواجهه هنگامی روشنتر میشود که بدانیم برخی از فلاسفه نظیر ابن رشد در زاویهای کاملا معکوس به طرح فلسفه و برهان در دامن وحی پرداختند و کوشیدند تا ضرورت و جایگاه معرفت فلسفی را از دیدگاه وحی به بررسی بنشینند. این چنین بود که ابن سینا با کوله باری از مبانی فلسفی مشاء، میکوشد علاوه بر پذیرش عناصری نظیر عقل فعال، عقل مستفاد و قوه متخیله نبی، در راستای تعالی کیفی این دیدگاه به طرح مولفههایی مانند قوه حدس، عقل قدسی و قوه محرکه بپردازد و ضمن بررسی امکان وحی، ضرورت وحی و مسئله معجزه را نیز مورد واکاوی قرار دهد. در همین امتداد، با عدم پذیرش اتحاد عاقل و معقول و تلاش برای باز خوانی مبانی فارابی و هم خوانی دیدگاه او با متن وحی به جرح وتعدیل این نظر میپردازد سرانجام سنخ معرفتی وحی رامبتنی بر قوه حدس بر میگزیند. طرح بحث تمایز وحی نبوی و تاکید بر موهبتی بودن رابطه وحیانی نبی نیز از نکات برجسته نظرگاه وی است.
***
*. مدرس دانشگاه نجف آباد