انسان دو بعد وجودی دارد: بدن و نفس. نفس را کمال اول بدن دانستهاند، یعنی کمالی که انسانیت انسان به آن است. یعنی بدون نفس، انسان جز جمادی بیحیات نخواهد بود. پس مهمترین بعد وجودی انسان نفس اوست، اما نفس با بدن ارتباط دارد و درباره تعلق نفس به بدن تردیدی نیست. تعلق آن تدبیری است نه حلولی. نفس خودآگاه است و وجود خود را بالبداهه ادراک ...
بیشتر
انسان دو بعد وجودی دارد: بدن و نفس. نفس را کمال اول بدن دانستهاند، یعنی کمالی که انسانیت انسان به آن است. یعنی بدون نفس، انسان جز جمادی بیحیات نخواهد بود. پس مهمترین بعد وجودی انسان نفس اوست، اما نفس با بدن ارتباط دارد و درباره تعلق نفس به بدن تردیدی نیست. تعلق آن تدبیری است نه حلولی. نفس خودآگاه است و وجود خود را بالبداهه ادراک میکند. بدن به منزله مَرکب نفس است. مادامی که نفس به بدن نیاز دارد، آن را تدبیر میکند. هنگامی که قوا و استعدادهایش به فعلیت رسید، رهایش میکند. موت، یعنی آغاز حرکتی نوین برای رسیدن به هدفی دیگر. آنچه سبب حیات است سبب موت نیست؛ بلکه آنچه سبب موت است سبب حیات است. بعد از حیات دنیوی نوبت به موت میرسد. موت دنیوی، مقدمه حیات برزخی و موت برزخی مقدمه حیات اخروی است. نفس در همه این مراحل، مدبر بدن است، اعم از بدن دنیوی و برزخی و به تعبیر دقیق صدرائی، حامل بدن است. در این نوشتار با روش تحلیلی-توصیفی به بررسی چگونگی رابطه نفس و بدن خواهیم پرداخت.
حرکت، حیات و زمان از ابعاد وجودی انسان هستند. مسأله زمان از مهمترین مسائل فلسفی در درک معنا و پیشبرد زندگی است. در فلسفه ملاصدرا و برگسون زمان با معناداری زندگی ارتباط پیدا میکند. در نوشتار حاضر تلاش میشود با توجه به تقارن و هم داستانی این دو متفکر در باب زمان و تأکید آنها بر این نکته که زمان مقدار حرکت و دگرگونی ذاتی موجودات سیال ...
بیشتر
حرکت، حیات و زمان از ابعاد وجودی انسان هستند. مسأله زمان از مهمترین مسائل فلسفی در درک معنا و پیشبرد زندگی است. در فلسفه ملاصدرا و برگسون زمان با معناداری زندگی ارتباط پیدا میکند. در نوشتار حاضر تلاش میشود با توجه به تقارن و هم داستانی این دو متفکر در باب زمان و تأکید آنها بر این نکته که زمان مقدار حرکت و دگرگونی ذاتی موجودات سیال و از جمله انسان است، موضوع ارتباط زمان با معناداری زندگی تبیین و تحلیل شود. در این تحقیق از روش تحلیلی -تطبیقی به اثبات این مسئله می پردازد که زندگی؛ یعنی حضور در مقاطع مختلف زمان و لحظات حیات منطبق با دقایق زمان است. در نتیجه میتوان معناداری زندگی را با توجه به تبعیت نظام زندگی از نظم و سیر توالی زمان و اینکه انسان، زمان حال و آینده را با توجه به تجربه از گذشته، می سازد، استنباط کرد.